برای دلم بغض ترش دم میکنم
ودر کنار ایوان چشمهای
باران خورده ام
به صرف دلتنگی دعوتش میکنم
من و او جای گرفته در یک صندلی
برای هم دلتنگی سرو میکنیم
تا نباشد روزهای بی امید هم بودن
مثه همون قبیلیه که عضو بودیمه
فرقی نداره
9 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/11/03 - 18:10